۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

آشنایی



دیگر نگاه در عبور از روی اشیا خراش برنمی‌دارد. می‌نشیند روی کوچه‌ها، درخت‌ها، ساختمان‌ها و در گذر از سطوح، دستِ نوازشی بدرقه‌اش می‌کند. تماس، دردناکی پیشینش را از دست داده‌است. زمان جریان پیوسته‌اش را بازیافته و آن تلق‌تلق کالسکه‌وارش را واگذاشته‌. پر و بالِ‌ اسب‌هایش که از بارش بی‌امانِ باران‌ها خیس بود، سبکی دوباره‌ای یافته و سم‌های در گل فرورفته‌شان باز گاهی از زمین کنده‌ می‌شود. فراز رودخانه به پرواز درمی‌آیند یا جایی بالای چنارها بی ‌آن‌که خیالِ افتادن جبونشان کند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر