۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

آقای عباسیان

در ساختمانِ رنگ هستم. در دانشگاه. طبقه‌ی دوم. باید بین طبقات هی بالا و پایین شوم تا کتاب‌هایم را پیدا کنم. در شیشه‌ای سنگین را باز می‌کنم. وارد راه‌پله می‌شوم. بوی دوات پلکان را پر کرده. به پاگرد طبقه‌ی سوم که می‌رسم، آقای عباسیان در را به‌کندی‌ باز می‌کند و وارد می‌شود. صدای عصایش در فضا می‌پیچد. برپا می‌دهم. عصازنان می‌رود و کیف و وسایلش را می‌گذارد روی میز. همان کت‌ و شلوار کرم-قهوه‌ای معمول را به‌ تن دارد و ریش بزی سفیدش مثل همیشه منظم است. می‌رود آرام پای تخته. گچ بر‌می‌دارد و سرمشق می‌دهد: «ادب مرد به ز دولت اوست». بعد عینک می‌زند و راه می‌افتد از نیمکت اول ردیف راست، قلم، دوات، پارچه و دفتر بچه‌ها را کنترل می‌کند. یکی قلم‌نی ندارد، یکی قلمش قطور است و به‌دردنخور، یکی دیگر دواتش لیقه ندارد و… پیرمرد برای چندمین بار درباره‌ی قطر مطلوب قلم‌نی توضیح می‌دهد و این‌که نباید خیلی گره داشته‌باشد. قلم‌ خوب دزفولی نشان‌مان می‌دهد و تذکر می‌دهد که دوات‌ها همه باید از جلسه‌ی دیگر لیقه داشته باشند. صدایش را اما بلند نمی‌کند. نوک قلم‌ها را چک می‌کند. لازم باشد، کاردش را بیرون می‌آورد و می‌تراشدشان. سرشان را به چپ یا راست می‌برد. بعد می‌گذاردشان روی میزهای تمام‌چوب فرسوده و باز نازکشان می‌کند و نیمکت‌ها چهارستون‌شان به لرزه می‌افتد. آرام‌آرام صدای خطاطی دختربچه‌های ده‌ساله جای صدای تراش قلم‌نی را می‌گیرد: تِق‌تِق شکسته‌ی کشیده‌شدن قلم روی کاغذ و آغاز طی طریقی صعب با دنیایی از اما و اگر برای رسیدن به نتیجه‌ی دلخواه. این‌که سر قلم به‌قدر کافی نازک باشد. نرم نشده‌باشد. جوهرش کم و زیاد نباشد و جایی میان «ب» سه‌نقطه کم نیاورد. کاغذ مرغوب باشد و جوهر را پخش نکند. آستین نابکار روپوش‌ گشاد سال‌های آخر جنگ روی حروف به‌زحمت نوشته‌ی پیشین نلغزد. دست هم‌نیمکتی میانی به آرنج کناری‌ نخورد و خلاصه فراموش نشود که زنگ خوشنویسی است و چارچوب لرزان نیمکت‌ها جنبش و شور معمول ده‌سالگی را تاب نمی‌آورد، که دست خط می‌خورد و محصول نیم‌ساعت بندباز‌‌ی‌ به‌ آنی بر باد می‌رود... پیرمرد «ب»ها، «د»ها و «ر»های‌مان را بررسی می‌کند. گاه‌گداری با قلم خودش یا خودمان در دفترها‌ی‌مان سرمشق می‌دهد. سه‌نقطه‌ی «ب» و «الف» را هم می‌گذارد. بوی دوات مشام را پر می‌کند. در را برایش نگه می‌دارم. صدای عصایش در خالی پلکان می‌پیچد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر