۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

تک و توک ریمل‌ها همه خشک شدند. خط چشم عروسی همان روزهای دور پیش از خشک شدن نصیب یکی از دوستان شد. چشم‌ها خالص می‌بینند. همه کژ و کوژها را می‌کشند به درون بی آن که ردی از سایه‌ی سبز و آبی رویشان بیندازند. بی که گوشه‌های تیز را بنشانند در طرح زغال و مداد کنته. اثری از Ästhetisierung در کار نیست. همه چیز خراش مى‌دهد و می‌آید تو. چیزی شبیه خراشی که در «سگ اندلسی» در چشم زن می‌نشیند.
تنها در جهت مخالف است که چیزها رنگی می‌‌شوند: دهانی که کلماتِ سرخ سرخ قشنگ تحویل مردم می‌دهد. زهرشان را می‌گیرد و زرورق‌پیچ‌ به بیرون می‌فرستدشان. لب‌ها باید همیشه سرخ باشند، گاهی هم البته آتشی تا واژه‌ها را در هیأت گدازه‌های آتشفشانی زنده به صورت کسی تف کنند. با این همه اغلب اوقات چیزها بره‌وارتر است. مانند این ژست آبکی است که روی چیزها ـ حالا هرچه می‌خواهد باشد ـ رد قرمزی بیندازی از لب‌ها و ارسال کنی برای جهان در این خیال واهی شاید که به همین بوسه‌ها جهان زیباتر می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر