۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

از عظمت

عظیم بودن همیشه چشم‌ها را خیره می‌کند و دل آدم‌ها را می‌کشد دنبال خودشهرچه هم که روحیه‌ی عملگرا و منفعت‌گرای‌مان را تربیت کرده‌باشیم و هی روزانه روضه‌هایی برای خودمان خوانده‌باشیم تا ابعاد کوچک بودنمان را فراموش کنیم، باز هم اگر کسی بایستد در میانه‌ و قدرت ذهن و روحش را به نمایش بگذارد، در لحظه تمام می‌شویمدلداری‌هایی که به خودمان می‌دهیم و توجیه‌هایی که می‌کنیم تا حد و اندازه را یاد بگیریم و شرمسار از ناچیز بودن‌مان نباشیم، به‌محض این که کسانی برمی‌خیزند و از حد و اندازه عبور می‌کنند، فرو می‌ریزدمثلا وقتی موسوی و کروبی برابر چشم‌مان می‌آیند که در بلندیِ روحشان سه سال آزگار از عمرشان را برای چیزی داده‌اند که ما در لایه‌های ذهن‌مان به بازی‌بازیِ نوستالژیک یادش می‌کنیمنه نمی‌شودمی‌شود قهرمان‌سازی نکرداما نمی‌شود ندیده گرفت که بعضی‌ها قهرمانندناگزیریم از دیدن و به‌محض دیدن، ناگزیر از پذیرفتنحقیقت مهلت نمی‌دهدخودش را بر سرمان آوار می‌کندروزنه‌های چشم و گوش را پر‌ می‌کند...

امروز به قدرت ذهن و روح آدم‌ها فکر می‌کردمدر مطب دکتر شروع به خواندن کتابی کردم که رالف لودویگ به عنوان راهنما برای مطالعه‌‌ی «پدیدارشناسی روح» هگل نوشته. چند خط قصه‌گونه از ابتدای کتاب را اینجا می‌آورمروزم را ساخت:
«فیلسوف روس‌تبار فرانسوی الکساندر کوژِو (۱۹۰۲-۱۹۶۸) کاملا بر این باور بود که در ینا، شهری که در آن پدیدارشناسی روح نوشته‌شده، پایان تاریخ آغاز شده‌استبا پایان تاریخ برای کوژو سخن‌‌ بشری نیز به پایان می‌رسیددر نقلی به‌نسبت معتبر از او، انگار در پایان یکی از جلسات درسی درباره‌‌ی پدیدارشناسی هگل چنین توضیح داده‌ و به دانشجویانش تاکید کرده‌، که اینجا [در این کتابهمه‌چیز هست و چیز بیشتری برای گفتن وجود نداردمتعاقبِ آن از تدریس کنار کشید و سکوت کرد.»*
و من امروز مدام در حاشیه‌ی داستان به هگل فکر می‌کنم که هنوز نمی‌شناسمش. به این که چطور باید اندیشیده‌باشد و بعد به کوژو فکر می‌کنم که قدرت و عظمت آن اندیشه را می‌بیند و درک می‌کند. به این که اگر خودش عظیم و قدرتمند نبود، نه می‌دید و نه درک می‌کردو ورای همه‌ی این‌ها به این فکر می‌کنم که چه عمیق حس‌ کرده و چه توانا بوده وجودش که توانسته رها کند. که بقیه‌ی عمرش را به بازی‌بازیِ معصومانه‌ای آن گوشه‌‌ و کنار نگذراندهمصلحت‌اندیشی نکردهفقط رها کرده... 
این که این‌ داستان راست است یا دروغ، کم‌اهمیت استمهم «حقیقتی» است که در این داستان هستحقیقتی که مرا امروز از خودش سرشار کرده‌بود. این که درک عظمت با آدم چه می‌کند. می‌خواهد عظمت اندیشه‌ی هگل باشد برای کوژو، یا اندکی از خیالِ عظمت روح کوژو باشد برای امروزِ من، یا عظمتِ ایستادگی موسوی و کروبی و انبوهی هم‌وطن نام‌آشنا و غریبه باشد برای این سال‌های ما. جوهر داستان یکی است...



Ludwig, Ralf. Hegel für Anfänger. Phänomenologie des Geistes. München: dtv 2013, S. 11

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر