پیچیده در خون زاده میشویم.
زندگی میکنیم
در حاشیهی امنِ لحظات.
امنیتی که نیروی انتظامیمان
- به اقتدار
بر متنی از وحشت
مینویسد.
روی عدل زندگی میکنیم.
عدلی که دادگستری
- گسترده زیر پاهایمان.
عدلی که از خون خیس است.
□
پیچیده در خون کشتهشدند.
در تاریکای صبحی از التماس
بر بلندایی از یقین**.
□
پیچیده در خون زاده شدم من!
ظهرگاهانِ اوّلِ بهمن ماه
برای سی و سومین بار
و افتادم میانِ جویِ خونی
که از بامدادان
کنارِ چوبههای دار جاری بود.
* و ** از شعرِ «نخست که در جهان
دیدم» (شاملو)
اوّل بهمن ماه نود
و یک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر