بیرون
آمد
از
زیر سایهی سرد درختان کهن
ایستاد
میان آفتاب منتظر
روزها
گذشت
حالا
خون دویده در بیرنگی گونههاش
ـ
سبکی سرخ میوههای اول تابستان ـ
در
چشمهاش سنجابها ارتفاع بلوطها را
بالا میروند
میپرند
از شاخهای به شاخهای
عاشق
میکند دوباره.
نزدیکش
که میشوی
هرم
هوا
همه
تردیدها را تبخیر میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر