دیگر نگاه در عبور از روی اشیا خراش برنمیدارد. مینشیند
روی کوچهها، درختها، ساختمانها و در گذر از سطوح، دستِ نوازشی بدرقهاش میکند.
تماس، دردناکی پیشینش را از دست دادهاست. زمان جریان پیوستهاش را بازیافته و آن
تلقتلق کالسکهوارش را واگذاشته. پر و بالِ اسبهایش که از بارش بیامانِ بارانها
خیس بود، سبکی دوبارهای یافته و سمهای در گل فرورفتهشان باز گاهی از زمین کنده
میشود. فراز رودخانه به پرواز درمیآیند یا جایی بالای چنارها بی آنکه خیالِ
افتادن جبونشان کند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر