۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

مصاحبه‌ با میشاییل هانکه درباره‌ی فیلم تازه‌اش



میشاییل هانکه:
«همه‌ ما قادر به انجام هر کاری هستیم»
پرسش میشاییل هانکه‌ی کارگردان در فیلم تازه‌اش این است که چطور می‌توان با رنج معشوق برخورد کرد. تجربه‌های شخصی او را به سمت این موضوع سوق داده‌اند.

تسایت آنلاین: فیلم شما عشق نام دارد. اما ما مردی را می‌بینیم که در نهایت زنش را که نیازمند مراقبت است، می‌کشد. آیا عشق می‌تواند تا این‌ اندازه پیش رود؟
میشاییل هانکه: پاسخ دادن به این پرسش سازنده نیست. من فیلم‌های خودم را تفسیر نمی‌کنم، چون تماشاگر خودش باید این سوال‌ها را از خودش بپرسد.
تسایت آنلاین: اما اشاره‌هایی می‌کنید: اسم فیلم عشق است و در اولین صحنه‌ها روشن می‌شود که زوج به یکدیگر علاقمندند.
میشاییل هانکه: عشق مفهومِ پیچیده‌ای‌ است. می‌توان هرچیز ممکن را از آن درک کرد. علاوه بر این عنوان فیلم همواره فقط یک حامل تبلیغاتی‌ است که در درجه‌ی اول برای این است که تماشاگر را به سینما بکشاند. در ضمن این عنوان از من نیست، بلکه از بازیگر نقش اول فیلم ژان-‌لویی ترن‌تینیان است. من مثل غالب اوقات لیستی از پیشنهادها داشتم که البته از آن‌ها راضی نبودم. در پاریس مشغول ناهار بودیم و او یک‌باره گفت: «فیلم به عشق می‌پردازد دیگر، پس چرا اسمش عشق نباشد؟» و من گفتم «بله. عالیست.»
تسایت آنلاین: پس ترن‌تینیان هم فکر می‌کند که فیلم درباره‌ی عشق است.
میشاییل هانکه: این‌طور هم عمل می‌کند. اما این جواب سوال شما نیست.
تسایت آنلاین: سوال این بود که عشق تا کجا می‌تواند پیش برود؟
میشاییل هانکه: عشق می‌تواند به همه‌جا هدایت کند.
تسایت آنلاین: به این ترتیب حتا به مرگ و به قتل عمد.
میشاییل هانکه: این‌طور فکر می‌کنم.
تسایت آنلاین: اکثر ما، حتا مردی مثل ژرژ شخصیت فیلم، احتمالا می‌گوییم که نمی‌توانیم معشوقی را به قتل برسانیم.
میشاییل هانکه: همه‌ ما قادر به انجام هرکاری هستیم. فقط باید در موقعیت «درست» قرار بگیریم.
تسایت آنلاین: آیا آرزو می‌کنید که وقتی مثل آن [نام زن نقش اول] در فیلم از پا افتاده‌اید، همسرتان شما را بکشد؟
میشاییل هانکه: قطعا. اما این کار را نخواهد‌کرد. درباره‌اش صحبت کرده‌ایم. برایم تصورش سخت است که نتوانم خودم تصمیم بگیرم که چه می‌خواهم انجام دهم. در چنین شرایطی داشتن کسی که همدردی کند، خوبست. اما نمی‌توان انجام چنین کاری را برای کسی تجویز کرد. این را خودم تجربه کرده‌ام و همین مبدا پرسشی بود که من در این فیلم مورد بررسی قرار داده‌ام: چگونه با رنج کسی که دوستش دارم، برخورد کنم؟ عمه‌ی من، که بسیار دوستش می‌داشتم، در ۹۳ سالگی خودکشی کرد. یعنی اول می‌خواست خودکشی کند، اما من نجاتش دادم. چون به‌موقع رسیدم و لیوان محتوی داروی خواب را کشف کردم. سه روز بعد در بیمارستان بیدار شد، چشمانش را باز کرد، نگاهم کرد و پرسید: «خدای من، چرا با من این‌طور می‌کنی؟»  
تسایت آنلاین:  شما چه حسی داشتید؟  
میشاییل هانکه: حس بدی داشتم. چون پیش از آن یک‌بار از من پرسیده‌بود که آیا نمی‌توانم حمایتش کنم. مطمئنا عالی است، اگر کسی بتواند بگوید: «دارم می‌میرم. اگر تو پیشم باشی و دستم را بگیری، مردن برایم آسان‌تر می‌شود». اما این برای طرف مقابل یک دوگانگی عمیق است. من عذر خوبی داشتم. وارث عمه‌ام بودم و برای همین به دلایل حقوقی نمی‌توانستم کمکش کنم. اما احتمالا اگر هم می‌توانستم، اگر وارثش هم نبودم، از پسش برنمی‌آمدم.
عمه‌‌ام صبر کرد تا وقتی که من در یک فستیوال فیلم ‌بودم، و دوباره خودکشی کرد. آنچه اصلا دلش نمی‌خواست قربانی‌شدن بود.
تسایت آنلاین: در واقع با موقعیتی که شخصیت‌های اول فیلمتان گرفتارش هستند و محیط زندگی طبقه‌ی متوسط که فیلم در آن می‌گذرد، کاملا قابل‌درک خواهد‌بود که هر دو به مذهب رو‌ کنند. اما چنین کاری نمی‌کنند. چرا؟
میشاییل هانکه: این موضوع برایم جالب نبود. اما نشانه‌هایی در فیلم هست. مثلا ژرژ «تو را می‌خوانم، خداوند ما عیسا مسیح»، پیش‌درآمد کورال باخ، را گوش می‌دهد. بعد از آن دست می‌کشد.
تسایت آنلاین: چیز دیگری هم توجه مرا جلب کرد، چون به‌ندرت در فیلم دیده می‌شود: اتاق غذاخوری. هیچ‌وقت استفاده نمی‌شود، فقط یک اتاق خالی‌ است.
میشاییل هانکه: واقع‌گرایانه است. من آدم‌های پیر زیادی را می‌شناسم. اکثرشان در آشپزخانه غذا می‌خورند، چون زحمت آوردن غذا تا اتاق غذا‌خوری برایشان زیاد است. با بالا ‌رفتن سن، آدم زندگی را برای خودش آسان‌تر می‌کند. 
تسایت آنلاین: اتاق بلااستفاده احساس تنهایی غالب در فیلم را تشدید می‌کند. جز دختر خانواده، خبر از زنگ تلفن هیچ دوست و خویشاوندی نیست. این تقلیل برای چیست؟
میشاییل هانکه: می‌خواستم از تمام این ازدحام‌های اجتماعی که صد بار در فیلم‌های تلویزیونی دیده‌ایم، اجتناب کنم، چون ما را از داستان اصلی منحرف می‌کند. طبیعتا می‌شد نشان داد که در بیمارستان چه ‌خبر است و چطور اقوام برای ملاقات می‌آیند. برای من اما رابطه‌ی حسی بین دو انسان مهم بود. فقط این رابطه برایم جالب بود. مابقی همه تزیینات اضافی است که به‌ هر حال همه درباره‌شان می‌دانیم.
تسایت آنلاین: به نظر من عشق از فیلم‌های دیگرتان قابل‌تحمل‌تر است. آیا این عمدی بوده؟
میشاییل هانکه: نه. من نه عمدا فیلم غیرقابل‌ تحمل می‌سازم، نه عمدا فیلم قابل‌تحمل.
تسایت آنلاین: اما وقتی در فیلم‌های دیگرتان به بررسی شدید خشونت می‌پرداختید، می‌دانستید که تحمل نتیجه‌ی کار برای تماشاگر سخت خواهدبود.
میشاییل هانکه: من تلاش می‌کنم داستانی را که تعریف می‌کنم، تا حد ممکن شدید تعریف کنم. فیلم‌ها باید روی تماشاگر تاثیر بگذارند. تماشاگر برای همین است که به سینما می‌رود. طبعا فیلم‌هایی هم وجود دارند که فقط موجب سرگرمی یا خنده می‌شوند. اما آن بحث دیگری است.
تسایت آنلاین: مابین این دو چیزی وجود ندارد؟ هانکه‌ی واقعی فقط زمانی ‌است که تماشاگر ۱۲۰ دقیقه‌ی تمام به پشتی صندلی بچسبد؟
میشاییل هانکه: هنر دراماتیک به کشمکش زنده است. من این را واقعا جدی می‌گیرم. اگر جز این باشد، فیلم‌ها تنها موجی می‌سازند و عبور می‌کنند. این می‌تواند برای بیننده دو ساعت خوشایند به وجود بیاورد، اما من خودم همیشه می‌خواهم فیلمی ببینم یا کتاب‌هایی بخوانم که کمی مردّدم کنند. چون تنها چنین چیز‌هایی می‌توانند مرا به‌پیش ببرند. وقتی فقط آن‌چه را که از پیش می‌دانم تایید کنند، یعنی لزومی به دیدن یا خواندنشان نبوده‌است. فریتز کورتنر خیلی خوب گفته که: «بین همه ما مشترکاتی نهفته‌ است.»
تسایت آنلاین: من برای مثال به فیلم‌هایی مانند کارهای برادران کوئن فکر کردم.
میشاییل هانکه: آن‌ها هم خیلی خنده‌دار نیستند. اما شاید آن‌دو بیش از من طبع طنز داشته‌باشند. من متاسفانه ندارم.
تسایت آنلاین: واقعا ندارید یا در فیلم‌هایتان نشانش نمی‌دهید؟
میشاییل هانکه: من با کمال میل می‌خندم و با کمال میل کمدی‌های خوش‌ساخت تماشا می‌کنم. اما در این رابطه چیزی به ذهنم نمی‌رسد. در تمام طول زندگیم، تنها سال‌ها پیش قطعه‌ای کمدی از لابیش (Labiche) در تئاتر روی صحنه بردم. تنها شکست واقعی‌ام بود.
تسایت آنلاین: در ماه ژوییه در آمریکا حین پیش‌نمایش تازه‌‌ترین فیلم بتمن یک کشتار رخ داد. بسیاری می‌گویند که ربطی بین این فیلم و آن‌چه روی داده، وجود ندارد. از طرفی در پیش‌نمایش وینی دپو (Winnie the Pooh) هم نبوده که مردی به اطرافش شلیک کرده‌‌. آیا رابطه‌ای وجود دارد و اگر آری، چه رابطه‌ای؟
میشاییل هانکه: توصیفش پیچیده است. رابطه‌ی مستقیمی به گمان من وجود ندارد. هیچ‌کس از تماشای فیلمی که خشونت خاصی دارد، بی‌رحم نمی‌شود. این تصور مضحک است. من اما فکر می‌کنم که بی‌خطر جلوه دادن مستمر خشونت در فیلم‌های اکشن اثر عادی‌کننده‌ای دارد. خشونت در این‌ فیلم‌ها رایگان و بی‌هزینه است، چون هرکسی دقیقا می‌داند که بعد از آن بازیگر دوباره از جایش بلند می‌شود. وقتی کسی مدام با این صحنه‌ها مواجه شود و تکیه‌گاهی هم در محیطش نیابد، آن‌وقت این خطر بزرگ وجود دارد که خشونت را یک امکان رفتاری ببیند و بازدارندگی اخلاقی اعمال خشونت برایش از میان برود.  
تسایت آنلاین: شما فکر می‌کنید که اگر آن بخش تاثیرگذار و فریب‌دهنده‌ی فیلم‌ها را تشخیص ندهیم، چشم ما به خشونت عادت می‌کند؟
میشاییل هانکه: من دوستدار فیلم‌های اکشن نیستم. اما بدتر از آن‌ها اثر عادی‌کننده‌‌ی تلویزیون است. وقتی برنامه‌ی اخبار انتخاب دارد که گفت‌و‌گوی دو سیاست‌مدار را نشان دهد یا یک آتش‌سوزی بزرگ با تعداد زیادی کشته را، آتش‌سوزی بزرگ را نشان می‌دهد، چون بهتر مخابره می‌شود. جهانی که از طریق تلویزیون به وجود می‌آید، انبوهی از وحشت، خشونت و افسردگی است. کسی که فکر می‌کند از این طریق اطلاعات به‌دست می‌آورد، در اشتباهی خطرناک است. در گذشته ممکن بود یک کشاورز در دره‌ی کوچکش با خود بگوید: «جهان من از این قله تا آن پایین است. این‌جا بوده‌ام و می‌شناسمش. بیش از آن برای من جالب نیست.» امروز اما همان کشاورز در خانه می‌نشیند و گمان می‌کند که جهان را می‌شناسد، چون این جعبه‌ی کوچک را دارد. اما همان‌قدر اندک از جهان می‌داند.
این مشابه اینترنت است: اینترنت محشر است، می‌توان به‌سرعت به هر اطلاعاتی دست پیدا کرد؛ اطلاعاتی که قدیم‌ها باید مدتی طولانی دنبالش می‌گشتی. اما وقتی کسی می‌خواهد چیزی را دقیق بداند، کاری از اینترنت ساخته نیست. وقتی من خودم را گوگل می‌کنم و می‌خوانم که در ویکی‌پدیا چه درباره‌ام آمده... چه‌‌قدر مزخرفات.
تسایت آنلاین: مثلا؟
میشاییل هانکه: برایتان تعریف نخواهم‌کرد. اما خیلی چیز‌ها آمده که درست نیست. اینجا یک تصویر از چیزی یا کسی شکل می‌گیرد که به‌صورت تصادفی از مجموعی از صداهای حاضر شکل‌ گرفته‌است. با واقعیت فقط نسبتی تقریبی دارد. ما به باور کردن متمایلیم، چون از دانستن آسان‌تر است. این‌که باور ما با واقعیت تطابق دارد، پرسش دیگری‌ است.
تسایت آنلاین: شما یک بار گفتید که مایلید به موضوع اینترنت هم بپردازید.
میشاییل هانکه: آه، من همیشه از چنین اعلام کردن‌هایی عمیقا پشیمان می‌شوم. غالبا باید عذرخواهی کنم که به آن‌ها عمل نکرده‌ام. اما در واقع یک پروژه‌ی تازه دارم، که شاید در آن اینترنت نقش مشخصی بازی کند.
تسایت آنلاین: چه در سرتان می‌گذرد؟
میشاییل هانکه: درباره‌ی دروغ است و این پرسش که: حقیقت چیست؟

۲ نظر: